افراد مادى و بى خبر از خداوند، همیشه در پریشانی و حسرت به سر مى برند چه قبل از به دست آوردن مادیات و چه بعد از آن...

افراد بى خبر از خدا همیشه پريشانند
سرور و شادمانى حقيقى انسان، در گرو دل بستن به مادیات و ثروت و مقام نیست بلکه سرور و سعادت حقیقی در دل بستن به خدا و پیروی از تعالیم الهی ست، خداوند به پیامبرش چنین می فرماید: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[1]؛ بگو مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى پايان او خشنود بشنوند (نه به حجم ثروت ها، بزرگى مقام ها و زیادی قوم و قبيله هایشان) زيرا اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كرده اند بهتر و بالاتر است و هيچيك از آنها قابل مقايسه با اين نيست».
تردیدی در این نیست که مال و ثروت، جواهرات، املاك و... تمام اينها سدّ راه و مانع سعادت انسان است چرا که ثبات و بقايى ندارند بلکه با هزار حسرت و ندامت بايد گذاشت و رفت و فردا حساب دارد «الدُّنْيَا حَلَالُهَا حِسَابٌ وَ حَرَامُهَا عِقَاب[2]؛ در حلال دنيا حساب است و در حرامش عقاب».
قرآن به پيروان خود تلقين مى كند كه دل، به غير خدا نبندند و به آنان اين باور را مى دهد كه مالك حقيقى، تنها خداست، هيچ چيزى جز به وسيله خدا، روى پاى خود نمى ايستد و كسى که به ماديات و هواى نفس دل بسته و خيال می كند اموال و ثروتى كه براى خود جمع آورى كرده مايه خير و سعادت او است خیلی زود به گمراهی خود پی می برد: «از اينها كه از ذكر ما روى مى گردانند و جز زندگى مادى دنيا را نمى طلبند، رویگردان شو، اين آخرين حد آگاهى آنهاست».[3] او زود خواهد فهمید که در هيچ جاى دنيا و نزد هيچ يك از دنياپرستان مادى، نعمتى كه لذت خالص باشد وجود ندارد، بلكه اگر از نعمتى، لذتى مى برد همان لذت همراه با غم و اندوه و حسرتی است که خوشى او را تيره و تار مى سازد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در باره اینکه چرا افراد بى خبر از خدا و در پی مادیات همیشه گرفتار و پريشانند؛ چنین می نویسد: «انسان دنياپرست و مادى كه هنوز متخلق به اخلاق خدايى نشده و با ادب الهى بار نيامده، تنها و تنها كاميابى هاى مادى را سعادت مى داند و كمترين اعتنايى به سعادت روح و كاميابى هاى معنوى ندارد. این چنين كسى هر چه توان دارد در اين مصرف مى كند كه مال بيشتر و فرزندان (دغلكارتر) و جاه و مقام بالاتر و سلطه و قدرت بيشترى به دست آورد و در آغاز، راه به دست آوردن خالص و بى دردسر آنها را، آرزو مى كند و اين خيال را در سر مى پروراند كه اين امور، نعمت و لذت خالص است. تا زمانی که به دست نياورده اينطور خيال مى كند و از نداشتن آن حسرت مى خورد، ولى وقتى به دست مى آورد مى بيند: نه، آن طور هم كه خيال مى كرده نيست، اگر يك لذت در آن هست هزار درد و ناراحتى هم به همراه دارد، براى اينكه آن طور كه مى پنداشت كامل به تمام معنا نيست بلكه نواقصى دارد و رفع همان نواقص، گرفتاري ها دارد و اسبابى مى خواهد، در اينجاست که به شدت، دل به آن اسباب مى بندد، ولى وقتى به سراغ اسباب مى رود متوجه مى شود كه آنها هم هيچكاره هستند، در نتيجه يك حسرت ديگر هم از اين بابت بر دلش مى نشيند. آرى او مسبب الاسباب را نيافته و به وى دل نبسته تا همواره و در هر حال دلى آرام و در برابر هر مصيبتى تسليتى در داخل جان خود داشته باشد، لذا در برخورد با هر سببى حسرتى ديگر بر دلش مى نشيند.
پس افراد مادى و بىخبر از خداوند، در حسرت بسر مى برند، تا چيزى را ندارند از نداشتن آن حسرت مى خورند و وقتى به آن دست مى يابند باز متاسف گشته و از آن رویگردان شده چيزى بهتر از آن را مى جويند، تا بلكه با به دست آوردن آن عطش درونى خود را تسكين دهند، حال افراد مادى، در دو حال (دارايى و ندارى) چنين است».[4]
افراد بی خبر از خدا چرا پریشان نباشند آنها که به اموری غیر از خدا دل بسته اند و با داشتن آنها خوشحال و خشنودند بدانند مال، ثروت و مقام، بلاى بزرگى برای آنهاست چرا که ممکن است با داشتن آنها به ضعیفان ظلم و ستم کنند و راه طغيان و تجاوز به حقوق دیگران و حقوق الهی را پیش گیرند و بار گناه خود را سنگين كنند در نهایت هم با هزار حسرت باید بگذارند و بروند، خداوند اینگونه به آنها هشدار می دهد: «بگو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت. آن روز است كه خواهند دانست چه كسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است».[5]
در مقابل این افراد کسانی هستند که خداوند درباره آنها می فرماید: «اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد».[6] این افراد گرفتار حسرت و پریشانی نیستند چرا که دل به خدا بسته اند و همه هم و غمشان در این دلدادگی صرف می شود.
مهدی سیدمرادی
پی نوشت ها:
[1] یونس، 58.
[2] كافي، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج 2، ص 459.
[3] نجم 30 - 29.
[4] الميزان فى تفسير القرآن، طباطبايى، سيد محمد حسين، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 3، ص 11.
[5] مریم، 75.
[6] همان، 76.