انبیاء الهی در زندگیشان، زهد و قناعت را پیشه خود قرار داده بودند و تنگدستی و زندگی در سختی را زينت دوستان خدا می دانستند

زهد و قناعت انبیاء الهی
زهد و قناعت از دستورات اسلام و سیره انبیاء الهی بوده است، آنها با اینکه می توانستند در رفاه و آسایش کامل زندگی خود را بسر برند ولی هیچگاه مال، ثروت و امكانات دنيا نتوانست آنها را فریب دهد و اسیر خود گرداند بلكه آنها امير بر دنیا بودند و تنگدستی و زندگی سخت را برای خود زینت بر می شمردند و به آن راضی بودند. برای روشن تر شدن از این سیره انبیاء الهی باید احوالات آنها را دقیق تر بنگریم و از آنان درس زهد و قناعت را بیاموزیم.
- حضرت موسى علیه السلام
حضرت موسى كه کلیم الله است و خداوند او را براى وحى و هم صحبتى برگزيد از فرط لاغرى، سبزى گياه از پوست شكمش پيدا بود. او هنگامی که به مدائن آمد و براى دو دختر شعيب آب كشى نمود، با شكم گرسنه در سايه درختى آرميد و گفت: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ[1]؛ پروردگارا! من به خيرى كه برايم بفرستى نيازمندم» از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده است که: «موسى از خدا در اين دعا درخواست نان کرد زيرا كه از گیاهان زمين مي خورد و سبزى آن از پوست شكم او بخاطر لاغرى ديده مي شد».[2]
خداوند اینگونه به موسی علیه السلام وحی می کند: «اى موسى به کمی نان جو كه گرسنگى را رفع کند قانع شو و به اندازه لباسى براى پوشاندن عورتت بسنده كن و بر مصيبت ها صبر كن. وقتى دنيا به سویت رو آورد بگو: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ[3] ،اين عقوبتى است كه جلو افتاده و در دنيا به ما رسيده است.و اگر ديدى دنيا
پشت نموده، بگو:مرحبا!به شعار صالحين. اى موسى!تعجب نكن از آنچه به فرعون
داده شده،نعمتهايى كه او از آنها بهره مىگيرد،همه زيبائى زندگانى دنياست».[4]
- عيسى عليه السلام
عيسى عليه السلام كه روح الله و کلمة الله بود مى فرمايد: «خادم من دست هاى من است، مركب سواريم پاهايم، فرش و بستر من زمين، متكاى من سنگ، وسيله گرمى من آفتاب، چراغ شبم ماهتاب، نان خورشم گرسنگى، شعار من ترس و بيم از خدا، لباس من پشمى، ميوه و گل و ريحان من همان است كه از زمين براى وحشيان و چهارپايان مي رويد، شب را صبح كردم با تهى دستى، روز را به شب رساندم با نيازمندى در عين حال كسى در روى زمين از من بى نيازتر نيست».[5]
- نوح عليه السلام
حضرت نوح عليه السلام با اينكه او از نظر سن بزرگترين رسولان بود و در دنيا عمرى طولانى داشت چنان كه در بعضى از روايات است يك هزار و پانصد سال زندگى كرد و پس از آن درگذشت در صورتى كه خانه اى براى خودش در اين مدت نساخت و چنين بود که هر گاه شب را صبح مي كرد مي فرمود: روز را به شب نخواهم رساند و چون روز را به شب مي رساند مي گفت: تا صبح زنده نخواهم ماند.
- ابراهيم عليه السلام
ابراهيم علیه السلام پدر پیامبران، لباسش پشم و خوراكش نان جوين بود.
- يحيى بن زكريا علیه السلام
يحيى بن زكريا لباسش از ليف خرما و خوراكش از برگ درخت بود.
- سليمان علیه السلام
حضرت سليمان با آن زمامدارى و كشور دارى، لباس مویى مي پوشيد و چون تاريكى شب فرا مي رسيد دست هايش را به گردنش مى بست، تا صبح سرگرم نماز و گريه بود و خرج خانه او از فروش زنبيل هایی كه مي بافت تامين مي شد.[6]
- حضرت محمد صلی الله علیه و آله
شيوه زندگى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بر دوست و دشمن پوشيده نيست و همه مى دانند كه چگونه ساده زندگى مى كرد و غذا و لباسش چگونه بود. روزى گرسنگى به آن بزرگوار فشار آورد، سنگى بر شكم مبارك خود بستند، سپس فرمودند: «كسى كه نفس (و شكم) خود را گرامى بدارد؛ خوار و ذليل مى گردد و هر كس آن را خوار كند، بزرگ و ارجمند مى شود چه بسا كسى در دنيا گرسنه و بى چيز باشد؛ در آخرت بهره مند و غرق در نعمت گردد و چه بسا كسى در دنيا غنى و در ناز و نعمت باشد و لباس ارزشمند بپوشد، اما در قيامت محتاج و عريان باشد، و چه بسا كسى از سهم بيت المال خود در كنار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم، به نوايى برسد، اما در آخرت، بهره اى نيابد».[7]
امير المؤمنين عليه السلام فرموده اند: «چون عدى بن حاتم (كه هم خود از بزرگان قبيله طى بوده و هم پدرش حاتم طائى معروف است) به پيغمبر صلی الله علیه و آله وارد شد آن حضرت او را به خانه خود برد و در خانه جز تيكه حصيرى و بالشى از پوست، چيزى نبود آن حضرت آنها را براى عدى بن حاتم پهن كرد (و خود روى زمين نشست)».[8]
اگر انسان با چشم روشن و فكر سالم نگاه كند در مى يابد كه اگر در دنيا خيرى بود از دست اين مردان بزرگ خدا كه خاصان حق بودند در نمى رفت و از دنيا دورى نمى جستند.
مهدی سیدمرادی
------
پی نوشت ها:
[1] قصص، 24.
[2] مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش، ج 7، ص 387.
[3] بقره، 156.
[4][5] عدة الداعي و نجاح الساعي، ابن فهد حلى، به تحقیق احمد موحدى قمى، دارالكتب الإسلامي، 1407ق، ص 118.
[6] همان، ص 119.
[7] همان، ص 120.
[8] كافي، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج 2، ص 659.