اول همسایه، بعد خودمان
داستانی از زندگی حضرت زهرا علیها السلام

با خود گفتم: امشب را بیدار می مانم تا ببینم تا چه موقع از شب بیدار است و در شبانه روز چند ساعت می خوابد.
خود را به خواب زدم.
کم کم ماه به وسط آسمان رسیده بود و نور خود را به همه جا می تاباند.
مادر دید همه خوابند، برخاست. #وضو گرفت و از عطر خوشبویش خود را معطر ساخت و سجاده ساده اش را پهن کرد. سجاده ای که هر شب شاهد راز و نیاز او با معبود بود.
تسبیحش را - که از هسته های خرما درست شده بود - جا به جا کرد و بلند شد. سکوت همه جا را فراگرفته بود. تکبیرش سکوت را شکست. گویی در و دیوار هم با او تکبیر گفتند.
همچنان به قامت مادرم که از رنج خمیده بود، چشم دوخته بودم. در پیشگاه خدا سر تعظیم و سجده فرود می آورد، آن هم چقدر طولانی!
نمی دانم چند رکعت نماز خوانده بود. دیگر پلکهایم سنگین شده بود. به زحمت آنها را باز نگه داشته بودم.
مادرم به دعا مشغول بود و برای همه #دعا می کرد و تک تک نام می برد، تا آن که صدای مؤذن به گوش رسید.
صبح شده بود. خداوندا! مادرم تمام شب را به نماز و مناجات گذراند! چشم هایم را باز کردم. مادرم متوجه شد.
- پسرم بیداری؟
- آری! از اول شب بیدار بودم! خوابم نمی برد. مادر! بعد از #نماز همه را دعا کردی، به جز خودمان! برای خودمان دعا نمی کنی؟!
فاطمه زهرا، آن مادر نمونه لبخندی زد و گفت:
اول همسایه، بعد خودمان!
برگرفته از کتاب حیات پاکان مهدی محدثی

عکس حرم مطهرامام رضا علیه السلام
8634فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز حرم مطهرامام رضا علیه السلام

زائر حرم امام رضا علیه السلام
7963دولت دراین سرا و گشایش دراین در است ... السلام علیک یا انیس النفوس یا علی بن موسی الرضا(ع) #امام_رضا_علیه_السلام #حرم_امام_رضا_علیه_السلام #حرم_مطهر_رضوی

دربانان حرم مطهر امام رضا علیه السلام
9693از رهگذر خاک سر کوی شما بود؛ هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد