site.title

شعر کودک | رقیه جان

دویدم و دویدم
به کربلا رسیدم
میون باغ‌ گلها
یه دونه غنچه دیدم


اسمش چی بود رقیه
یه دختر سه ساله
تو دست اون یه گل بود
گل قشنگ لاله


منم شدم شاپرک
رو دامنش نشستم
گفتم رقیه جونم
منم دوست تو هستم


من شنیدم دشمنا
دل تو رو شکستن
بال و پر شما رو
با قفل کینه بستن


رقیه جون پر بزن
برو به آسمون‌ها
منتظر تو هستن
چشمای ناز بابا

صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ