site.title

برشی از کتاب آفتاب در حجاب (02)

چند دقیقه مطالعه
بخش دوم

همین که برادر، عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر پیامبر را در دست بگیرد و به سمت سیاه دشمن حرکت کند کافیست تا غم عالم بر دلت بنشیند.
کافیست تا تمامی مصیبت‌های پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت و تنهایی جاودانه پدر، از اعماق جگرَت سر باز کند.
اما برادر به این بسنده نمی‌کند، مقابل دشمن می‌ایستد، تکیه‌اش را بر شمشیر پیامبر می‌دهد و در مقابل سیاه‌دلانی که به خون سرخ او تشنه‌اند، لب به موعظه می‌گشاید:
«مردم! در آرامش، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نکنید تا من آنچه حق شما بر من است به جای آرم که موعظت شماست و اتمام حجت بر شما.»

درنگ کنید تا من، انگیزهٔ سفرم را به این دیاری روشن کنم. 
اگر عذرم را پذیرفتید و تصدیقم کردید و با من از در انصاف درآمدید خوشا به سعادت شما، که اگر چنین شود، راه هجوم شما بر من بسته است. 
اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف درنیامدید، دست به دست هم دهید و تمام قوا و شرکاء خود را به کار گیرید، 
به مقصود خود عمل کنید و به من مهلت ندهید.


منبع: کتاب آفتاب در حجاب/ سید مهدی شجاعی/ ص ۳۱

صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ