برشی از کتاب آفتاب در حجاب (03)
چند دقیقه مطالعه
«بخش سوم»
«مردم! ببینید چه کسی پیش روی شما ایستاده است، سپس به وجدانهاتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حرَم من رواست؟
آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم؟ و فرزند وصی او و پسرعم او و اولین ایمانآورنده به خدا و تصدیقکننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده؟
آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟
آیا جعفر طیّار عموی من نیست؟
آیا مادر من فاطمه دختر پیامبر شما نیست؟
آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرمود که ما سید جوانان اهل بهشتیم؟
آیا انکار میکنید که پیامبر جد من است؟
فاطمه مادر من است؟ علی پدر من است و...؟
بغض راه گلویت را سد میکند، اشک در چشمهایت حلقه میزند و قلبت گُر میگیرد. میخواهی از همان شکاف خیمه فریاد بزنی برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست.
اگر تو فرزند علی نبودی، اگر جدّ تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنی نمیکردند و چنین لشکری به جنگ با تو نمیفرستادند!
عدوات اینها به احد برمیگردد، به بدر، به حنین، کینه اینها کینه خندقی است. بغض اینها بغض خیبری است.
منبع: کتاب آفتاب در حجاب/ سیدمهدی شجاعی/ ص ۳۵