site.title

کتاب‌خوانی | خدایا اجازه (12)

خدایا اجازه
چرا من عمه ندارم تا مثل عمه‌ی دوستم، سارا برایم کتاب قصه بخرد؟


بنده‌ی من، من به تو عمه نداده‌ام؛ اما عمو و خاله و دایی که داده‌ام. آن‌ها تو را خیلی دوست دارند. آن‌ها گاه‌گاهی به دیدنت می‌آیند، تو را می‌بوسند و حالت را می‌پرسند.
بعضی وقت‌ها هم یک هدیه‌ی کوچک یا بزرگ برایت می‌آورند.
هفته‌ی قبل که مادرت برای تو جشن تولد گرفت، عموها، دایی‌ها و خاله‌های تو هدیه‌های قشنگی به تو دادند. در بین هدیه‌های آنها یک کتاب قصه هم بود.
بنده‌ی من، غصه نخور که عمه نداری، مهم این است که تو تنها نیستی و در دنیا خیلی‌ها هستند که تو را دوست دارند.


برگرفته از کتاب:  خدایا اجازه
نویسنده : غلامرضا حیدری ابهری

صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ