قصه | روز امتحان، تقلب کردن
روز امتحان: تقلب کردن
زهرا و مریم با اینکه خیلی درس خونده بودن اما باز نگران امتحانشون بودن. آخه اون روز امتحان داشتند.
وقتی خانم معلم برگهها رو پخش کرد، شروع کردن به جواب دادن سوالها
مریم که مشغول نوشتن بود یه دفعه چشمش به زهرا افتاد که داره دور از چشم خانم معلم از زیر نیمکت کتابش رو باز میکنه و تقلب میکنه. خیلی ناراحت شد…
وقتی هر دو امتحان شون رو دادن و رفتن توی حیاط، مریم دست زهرا رو گرفت و پرسید:
چرا تقلب کردی؟
بچههای عزیز به نظرتون چرا مریم از کار زهرا ناراحت شد؟!
نگران بود نمرهی مریم از اون بیشتر بشه...
نگران بود خانم معلم بفهمه و دعواشون کنه...
چون تقلب گناهه ناراحت شده بود…
مریم به زهرا گفت: مگه نمیدونی تقلب کردن حرامه و خدا رو ناراحت میکنه؟!
مریم که حسابی تعجب کرده بود گفت، نه من نمیدونستم تقلب کردن گناه داره!
بله بچه های مهربون، تقلب کردن باعث میشه حق بقیه ضایع بشه و خدا اصلا این کار رو دوست نداره…