رفتار امام هادی علیه السلام با مردم
در روايات اسلامى به مسأله برخورد و رفتار مناسب با مردم و رعایت آداب معاشرت، بسیار اهميت داده شده است. این مسئله در زندگی امام هادی علیه السلام به بهترين و زیباترین شکل دیده می شود که به نمونه هایى از آن اشاره می شود:
1- شروع نامه با سلام کردن
امام هادی علیه السلام نامه به مردم اهواز را اینگونه شروع می کنند: «مِنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ وَ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه».[1]
2- تبسم و خنده
يونس نقشبند با امام هادی علیه السلام رفت و آمد داشت و خدمت كار آن جناب بود. يك روز در حالى كه لرزه تنش را فرا گرفته بود وارد شد. عرض كرد: آقا من خانواده خود را به شما مي سپارم. حضرت فرمود: مگر چه شده؟ عرض کرد: تصميم دارم فرار كنم. امام با لبخند فرمود؛ براى چه؟...[2]
3- همنشینی با مردم
ابن سماعه چون کرامتی از امام هادی علیه السلام دیده بود به دوستانش می گوید که او ساحر است و به هنگام نقل داستانی می گوید: او همسايه ما است در سامرا هر شب درب خانه مى نشينم و با او صحبت مى کنیم...[3]
4- هدیه و بخشش به مردم
ابوهاشم جعفرى می گوید زمانی زندگی به من خیلی سخت شد نزد على بن محمد علیه السلام رفتم. چون نزد ایشان نشستم، فرمود: اى ابوهاشم مي خواهى شكر كدام نعمت خدا را بكنى؟... خدا ايمان به تو روزى كرد و به وسيله آن تنت را بر آتش حرام كرد و... اى ابوهاشم من با تو اینگونه سخن گفتم چون تو مي خواستى از كسى كه به تو چنين كرده به من شكايت كنى. به همین خاطر دستور دادم صد دینار به تو بدهند آن ها را دريافت كن.[4]
5- پذیرفتن هدایا و بخشش های دیگران
هاشم جعفری می گوید نزد علی بن محمد علیه السلام رفتم، یکی از کودکانش آمد و گلی به ایشان داد، امام آن گل را گرفت و بر روی چشمانش قرار داد.[5]
6- عبادت بیماران
امام حسن عسكرى عليه السّلام روايت کرده است امام هادی عليه السّلام بر بالين يكى از اصحاب خود حاضر شد كه بيمار شده بود و از ترس مرگ گريه و بي تابى مى كرد، به او فرمود: اى بنده خدا ترس تو از مرگ بدين سبب است كه آن را نمى شناسى...[6]
7- معالجه بیماران
ابراهيم بن محمد طاهرى می گويد: متوكل به گونه ای بیمار شد که نزديك بود وى را هلاك كند، كسى هم جرأت نميكرد او را معالجه کند، فتح بن خاقان به متوكل گفت: لازم است ما در باره اين بیماری از حضرت هادى عليه السّلام سؤالى بكنيم شايد در نزد او دوایى باشد، متوكل گفت: بفرستيد از وى بپرسيد، حضرت به قاصد راه معالجه را فرمودند. آنان فرمايش امام هادى را بكار بستند و متوكل بهبود یافت.[7]
8- دفن کردن میت و برپایی عزا
محمد بن حسن واسطی به امام جواد علیه السلام لطف ویژه ای داشت. امام هادی علیه السلام نیز به هنگام بیماری محمد بن حسن، مخارج او را به عهده گرفت و پس از مرگش وی را کفن کرد و سپس در محل فوت وی حاضر شد.[8]
9- تایید کردن کتابهای دیگران
داود بن قاسم جعفری می گوید کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام هادی علیه السلام بردم. به کتاب نگاه کردند و تمام آن را ورق زدند و فرمودند: «این دین من و دین پدران من است و همه مطالبش حق است».[9]
10- چشم پوشی از ظلم دیگران
راوى گويد: بريحه عباسى به متوكل نوشت: اگر به مكه و مدينه احتیاج داری دستور بده امام على النقى علیه السلام را از اينجا خارج كنند، زيرا مردم را به سوى خود دعوت مي كند و جمعيت زيادى پیرو او شده اند.
بريحه چند نامه بدين مضمون براى متوكل نوشت. متوكل نامه ای نوشت، يحیى و بريحه به حضور امام رسیدند و نامه متوكل را تقديم كردند، امام سه روز از آنان مهلت خواست، امام پس از سه روز به سوی عراق حركت كرد، در بین راه بريحه به امام گفت: مي دانم خبر داری من باعث شدم شما را به عراق ببرند، قسم مي خورم اگر شكايت مرا به متوكل يا يكى از ياران خصوصى او يا پسرانش برسانی من درخت خرماهاى تو را قطع كنم، دوستانت را بكشم، چشمه و قنات هاى زمين هاى تو را از بين ببرم، اين كارها را حتما انجام خواهم داد.
امام فرمود: من امشب از تو به خدا شکایت بكنم، وقتى كه شكايت تو را به خدا بكنم هرگز به خلق خدا از تو شكايت نخواهم كرد. بريحه به دست و پاى امام افتاد، گريه و زارى كرد و بخشش خواست امام على النقى عليه السّلام فرمود: تو را بخشیدم.[10]
منبع: برگرفته از موسوعة الإمام الهادي(ع)، آيت الله خزعلى، مؤسسة ولى العصر عجّل الله تعالى فرجه الشريف، قم، 1424ق، ج 1، ص 438 – 417.
پی نوشت ها:
[1] تحف العقول، ابن شعبه حرانى، جامعه مدرسين، قم، 1404ق، ص 458.
[2] الأمالي، طوسى، محمد بن حسن، دارالثقافة، قم، 1414ق، ص 288.
[3] رجال النجاشي، نجاشي، احمد بن على، مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعة المدرسين، قم، 1365ش، ص 41.
[4] من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق، به تصحیح على اكبر غفارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1413ق، ج 4، ص 401.
[5] كافي، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج 6، ص 525.
[6] معاني الأخبار، شیخ صدوق، تصحیح على اكبر غفارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1403ق، ص 290.
[7] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق، ج 2، ص 302.
[8] رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، كشى، محمد بن عمر، به تصحیح شیخ طوسى و حسن مصطفوى، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409ق، ص 558.
[9] همان، ص 484.
[10] اثبات الوصية، مسعودى، على بن حسين، انصاريان، قم، 1384ش، ص 233.