امامت در کلام حضرت رضا علیه السلام
امامت در كلام اسلامى به ويژه كلام شيعى، معنا و مفهوم ويژه اى دارد. روح و جوهر آن را عنصر هدايت تشكيل مى دهد و از اين نظر در امتداد خط نبوت قرار دارد و امام جز در آوردن و ابلاغ شريعت، در همه شؤون و وظايف نبوت همانند پيامبر است. امام مبين شريعت، مفسر قرآن، پاسخگوى مسايل اعتقادى و دينى، بيانگر احكام الهى، اسوه اخلاق و تربيت، حافظ دين و شريعت، مجرى احكام خداوند، مدافع حقوق افراد جامعه، تأمين كننده عدل و امنيت و در يك كلام، مسؤول تحقق بخشيدن آرمان هاى الهى در جامعه بشرى است.[1]
در روایات نیز به جایگاه امامت و مقام امام اشاره شده است و معصومین علیهم السلام برای پیروان خود، جایگاه امامت و مقام امام که در شریعت کمتر مقامی به این اهمیت و رتبه می رسد را بیان کرده اند. امام رضا عليه السلام در حديث مفصلی، تصوير جالب و جامعى از امام و امامت ارائه نموده است. عبدالعزيز بن مسلم می گويد: با امام رضا علیه السلام در مرو بوديم، روز جمعه اى در اوايل ورود، با عده اى در مسجد جامع اجتماع كرديم و سخن پيرامون مسأله امامت شروع شد و از اختلاف هاى بسيارى كه در باره آن شده بحث به ميان آمد. سپس من نزد آقاى خود امام رضا علیه السلام آمدم و او را از اينكه مردمان در اين باره سخن مى گفتند آگاه كردم.
حضرت رضا علیه السلام جایگاه امامت و مقام امام را برای عبدالعزيز بن مسلم بیان کردند كه برخى از فقرات آن را يادآور مى شويم:
1- امامت، جليل القدرتر، عظيم الشّأن تر، والاتر، منيع تر و عميق تر از آن است كه مردم با عقل هاي خود آن را درك كنند، يا با آراء و عقائد خويش آن را بفهمند يا بتوانند با انتخاب خود امامى برگزينند، امامت چيزى است كه خداوند بعد از مقام نبوّت و خليل اللّهى، ابراهيم خليل عليه السّلام را بدان اختصاص داده و مى فرمايد: «اى ابراهيم تو را براى مردم، امام برگزيدم».[2] سپس خداوند با قرار دادن امامت در خواصّ و پاكان از نسل او، وى را گرامى داشت و يكى بعد از ديگرى آن را به ارث مى بردند تا اينكه پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله وارث آن گرديد. حضرت رسول نیز این امامت را به عهده علىّ عليه السّلام قرار داد و سپس امامت در نسل حضرت علىّ عليهم السّلام كه برگزيده بودند قرار گرفت. اين امامت در اولاد على عليه السّلام تا روز قيامت خواهد بود.
2- امامت پايه بالنده اسلام و شاخه و نتيجه والاى آن است، توسّط امام است كه نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد به كمال خود مى رسد، و غنيمت ها و صدقات زياد مي شود، و حدود و احكام جارى مى گردد، و مرزها حفظ و حراست مى شود.
3- امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام مي كند، و حدود او را جارى مى نمايد و از دين خدا دفاع نموده، با حكمت و موعظه نيكو و دليل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا مى خواند.
4- امام همچون خورشيد درخشان جهان است، خورشيدى كه دور از دسترس دست ها و چشم ها در افق قرار دارد، امام، ماه نورانى، چراغ درخشان، نور ساطع و ستاره راهنما در دل تاريكى ها و صحراهاى خشك و بى آب و علف و موج هاى وحشتناك درياها است. امام همچون آب گوارا بر تشنگان است، راهنماى هدايت و منجى از هلاكت است.
5- امام همچون آتشى است در بلندى هاى بيابان ها، كسى كه از سرما به آن آتش پناه برد، او را گرم مى كند، و در مهلكه ها راهنمایى مى كند، هر كس از او دست بكشد هلاك خواهد شد.
6- امام ابر پر باران و باران پر بركت است، خورشيد درخشان و زمين گسترده است، او چشمه جوشان و باغ و بركه است.
7- امام امينى است همراه، پدرى است مهربان، برادر تنى است، در مصائب پناه بندگان است.
8- امام امين خدا در زمين و حجّت او بر بندگان است، او خليفه خدا در كشور اوست، امام دعوت كننده مردم به سوى خدا و مدافع حرمت هاى الهى است.
9- امام از گناهان پاك است و از عيوب مبرّى، علم به او اختصاص دارد، حليم و بردبار است، مايه نظم دين و عزّت مسلمين است، باعث خشم منافقين و هلاكت كافرين است.
10- امام در دوران خود نظير ندارد، كسى به او نزديك نيست، هيچ دانشمندى با او همطراز نيست، بدل ندارد، مثل و مانند ندارد، بدون اينكه به دنبال فضيلت باشد يا خود فضيلت به دست آورده باشد، فضيلت به او اختصاص يافته است و خداوند بخشاينده با فضيلت، فضل را به او اختصاص داده است.
حضرت رضا علیه السلام در بخشی از این حدیث چنین می فرماید: پس كيست كه بتواند امام را بشناسد يا او را انتخاب كند؟ نه، هرگز، هرگز، در وصف شأنى از شؤون او و فضيلتى از فضائل او عقل ها به گمراهى افتاده و حيران و سرگردان مانده است، و ديدگان درمانده و ناتوان گشته و بزرگان احساس كوچكى مى نمايند، و حكماء حيرانند، عقل عقلاء كوتاه است، خطباء از خطابه باز مانده اند و عقلاء و دانايان از دركش عاجز شده اند، و شعراء از شعر گفتن ناتوان گشته اند و ادباء عاجز گرديده اند و بلغاء خسته و ناتوان شده اند و همگى به عجز و ناتوانى (خود) معترفند، چگونه مى توان او را وصف كرده و عمق او را بيان نمود، يا چيزى از كار او را فهميد يا كسى را يافت كه جاى او را بگيرد؟[3]
پی نوشت ها:
[1] ولايت در قرآن، جمعى از نويسندگان، زمزم هدايت، قم، ص 44.
[2] بقره، 124.
[3] كافي، كلينى، محمد بن يعقوب، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1407 ق، ج 1، ص