شبهه - بی خبری از مکان امام زمان
برخی انتقاد می کنند که عادتاً بسيار بعيد است مهدى علیه السلام از زمان ولادت تا به حال كه مدت زيادى مى گذرد، در پنهان به سر برد و هيچ كس از پيروان و خويشاوندانش جاى او را ندانسته و خبرى از او به دست نياورند؛ زيرا هر فردى كه از ترس دشمن يا به خاطر امر ديگرى خود را پنهان مى كند پس از سال ها، مخفيگاه او كشف مى شود، بلكه در همان مدتى كه پنهان است، بعضى از نزديكان و دوستان خصوصى او به ديدارش مى رسند و از احوال او آگاه مى گردند.
اين انتقاد نادرست بوده و از چندين جهت مورد اشكال است:
1- عده اى از دوستان و پيروان مورد اعتماد حسن بن على علیهما السلام، همواره حضرت مهدى علیه السلام را ملاقات نموده و احكام و مسايل چندى از او نقل كرده اند و حقوق مالى اسلامى را از شيعيان گرفته و به وى تحويل مى داده اند از جمله عثمان بن سعيد سمان عمرى، محمد بن عثمان، بنى سعيد، بنى مهزيار و جمعی دیگر كه همگى مورد اعتماد شيعه و غير شيعه بوده اند.
2- مدت ها قبل از اينكه حضرت مهدى علیه السلام متولد شود، پيغمبر و همه امامان علیهم السلام قبل از او خبر داده بودند كه مهدى قبل از اينكه ظاهر شده و قيام كند، بايد دو غيبت را سپرى كند، در غيبت اول، دوستان خصوصي اش، اخبار و مكانش را به ديگران خواهند گفت، ولى در غيبت دوم، هيچ گونه اطلاعى از اخبارش نخواهند داشت و مكانش را تنها عده اى از دوستان مؤمن كه همواره در خدمت او بوده و كارهايش را انجام مى دهند، خواهند دانست.
3- به چه دليل مى توان ادعا كرد هر فردى كه به خاطر امرى از امور دينى و غير آن از انظار مردم پنهان شود، بايد عده اى از خويشان يا دوستان نزديكش، از مكان و احوالش آگاهى داشته باشند، افراد زيادى بوده اند كه از انظار پنهان شده و هيچ خبرى از آنان در هنگام غيبتشان به دست نيامده است مانند این افراد:
اول: تاريخ نويسان نقل كرده اند حضرت خضر عليه السّلام مدت ها قبل از موسى بن عمران عليه السّلام پنهان شده و تا اين زمان به زندگى خود ادامه مى دهد و هیچ فردی نتوانسته محل سكونت وى را كشف كرده يا از كسانى كه با او دوستى و معاشرت دارند خبرى به دست آورد. بعضى تاريخ نويسان مى گويند: او گاهى از اوقات براى بعضى از افراد پارسا به طور ناشناس ظاهر مى شود. پاره اى از مردم نیز مى گويند: بعضى از پارسايان او را ديده ولى نشناخته اند و پس از اينكه از او جدا شدهاند به ذهنشان رسيده كه آن شخص حضرت خضر بوده است.
دوّم: قرآن قصه فرار حضرت موسى علیه السلام از وطنش و پنهان شدن وى از ترس رژيم فرعون را بيان مى كند. در آن مدت طولانى، هيچ فردى از وضع شخصى و مكان پنهان شدنش آگاهى پيدا نكرد، مگر زمانى كه به پيغمبرى مبعوث شد و براى دعوت قومش به مصر بازگشت.
سوّم: قرآن می فرماید در زمانى كه يوسف علیه السلام پنهان بود و پدر و برادرانش هيچ گونه خبرى از او نداشتند، او پادشاه مصر بود و برادرانش چندين مرتبه با او ملاقات كرده و از او جنس مى خريدند و با وى صحبت مى كردند ولى نمى دانستند كه او، همان يوسف گمگشته است.
چهارم: حضرت يونس عليه السّلام نیز مدت ها از دید قومش پنهان بود، هيچ فردى جز خداوند از مكان او آگاه نبود. علاوه بر قرآن، تمام پيروان مذاهب اسلام و اديان آسمانى، اين قصه را در كتاب هاى تاريخ خود ذكر كردهاند.
پنجم: اصحاب كهف نیز به مدت 309 سال در یک غار ماندند و مانند شخصى كه در خواب معمولى فرو رفته باشد، از اين پهلو به آن پهلو مى غلتيدند. در اين مدت، هموطنان آنان هيچ گونه خبرى از آنان نداشتند.
ششم: سرگذشت صاحب الاغ كه در قرآن [1] و ساير كتب آسمانى ذكر شده و يهود و نصارا او را پيغمبر مى دانند. او از شهرى گذشت و ديد كه آن شهر ويران شده، با خود گفت خداوند چگونه مردمى را كه مدت ها پیش مرده اند و اثرى از آنان باقى نمانده، زنده مى گرداند؟ خداوند براى اينكه ثابت كند چگونه آنان را زنده خواهد نمود، او را ميراند و پس از صد سال زنده كرد، در حالى كه خوراكي هاى همراه وى هيچ تغييرى نكرده بود و الاغ او نيز، در حال چريدن هیچ تغييرى در او به وجود نيامده بود.
بدون ترديد اين قصه نيز با جريان عادى هيچ توافقى ندارد و به همين خاطر همه ماديين، طبيعيين و مدعيان فلسفه آن را انكار مى كنند و حال اينكه ادعاى اماميه در باره غيبت حضرت مهدى علیه السلام، به عقل و عادت نزديكتر است تا قصه هاى ياد شده.
بگذریم از پادشاهان فارس، حكماى روم، هند و پادشاهانشان که مدت هاى زياد به خاطر مصالح مملكتى، از هموطنان خود پنهان شده و هيچ فردى از مكان و احوال آنان خبرى نداشت كه تمام آنها از متعارف و عادت خارج است، ما تنها به نقل قصه هايى از قرآن اكتفا کردیم كه هيچ جاى شبهه و ترديد نباشد؛ چون كه عموم مسلمين آن را كلام خدا دانسته و تمام مذاهب و طوايف اسلامى بر درستى آن اتفاق كرده اند.
پی نوشت ها:
[1] بقره، 259
منبع: ده انتقاد و پاسخ پيرامون غيبت امام مهدى(عج)، شیخ مفید، به ترجمه محمد باقر خالصی، جامعه مدرسين، قم، 1378ش، چاپ دوم، ص 67 – 60.